قوله تعالى: «و الله أخْرجکمْ منْ بطون أمهاتکمْ» رجع الکلام الى عد النعم، لختى نعمتها که بندگان را داد در آیات پیش بر شمرد، آن گه عارض در میان آمد باز دیگر بار سخن با حصر نعمت برد و نیکیها که با بنده کرده در ابتداى آفرینش وى «و الله أخْرجکمْ منْ بطون أمهاتکمْ» کسایى امهاتکم بکسر الف و فتح میم خواند، حمزه بکسر الف و میم خواند امهاتکم و وجه کسر همزه آنست‏ که ما قبل آن مکسور است چون حرکت ما قبل کسره بود همزه را نیز مکسور کردند اتباع را و اما کسر میم در قراءت حمزه هم اتباع راست، اتبع حرکة المیم حرکة الهمزة، باقى قراء امهاتکم بضم الالف و فتح میم خوانند و هو الاصل، و امهات اصلها أمات فزیدت الهاء فیها للتأکید کما زادوها فى: اهرقت الماء، و اصله: ارقت. و قیل زیدت الهاء فرقا بین امهات الناس و أمهات البهائم، و امهات جمع ام و قد جاء فى الواحدة امهة، «لا تعْلمون شیْئا و جعل لکم السمْع و الْأبْصار و الْأفْئدة» اى اخرجکم جهالا غیر عالمین مع توفر اداة العلم من السمع و البصر و الفواد، الله تعالى شما را از شکمهاى مادران بیرون آورد، نادانان که هیچیز نمى دانستید و نیک و بد خود نمى‏شناختید، اگر چه شما را سمع و بصر و دل داد در شکم مادران، لکن نادانان بیرون آمدید و الله تعالى شما را علم داد و دانش و تمییز تا نیک و بد بشناختید و نادانسته دریافتید، آن گه گفت: «لعلکمْ تشْکرون» این بآن کرد تا سپاس دارید و نعمت وى بر خود بشناسید و آن را شکر کنید. و قیل تم الکلام على قوله: «لا تعْلمون شیْئا» ثم استأنف فقال: «و جعل لکم السمْع و الْأبْصار و الْأفْئدة» اى جعلها بحیث تنتفعون بها، «لعلکمْ تشْکرون» ما انعم به علیکم.


«أ لمْ یروْا» قرأ ابن کثیر و عامر و حمزه و یعقوب بالتاء على الخطاب و الباقون بالیاء على الغیبة، «إلى الطیْر» جمع طایر، «مسخرات» لامر الله. و قیل مذللات «فی جو السماء» قال قتادة: جو السماء کبد السماء، و قیل هو الهواء البعید من الارض. و قیل جو السماء هو السماء، «ما یمْسکهن» فى الهواء عن السقوط بلا عماد، «إلا الله» قال الکلبى ما یمسکهن عن ارسال الحجارة علیکم الا الله، «إن فی ذلک لآیات لقوْم یوْمنون» جمع آیات، لقوله: «مسخرات» معنى آیت آنست که این مشرکان و کفره قریش که رستاخیز را منکراند در ننگرند درین آیت قدرت شواهد فطرت که مى‏نمائیم از این بغاث مرغان که در هوا میان آسمان و زمین از پر زدن و ایستاده معلق در هوا بى پیوندى بداشته، که نگه مى‏دارد ایشان را تا بنیوفتند؟ مگر الله تعالى، مومن که بچشم عبرت نگرد داند که آن مسخر را مسخرى است و آن مدبر مدبرى.


«و الله جعل لکمْ منْ بیوتکمْ سکنا» موضعا تسکنون فیه فتسکنون من الحر و البرد و یستر عوراتکم و حرمکم هر کسى را خانه وى آرامگاه وى کرد و دل آرام وى ساخت، از اینجا گفته‏اند: لو لا حب الاوطان لهلکت بلاد السوء و ذلک انه خلق الخشب و المدر و الالة التی تمکن بها تسقیف البیوت، آب و گل و سنگ و کلوخ و چوب بیافرید و در دست ایشان نهاد تا از آن خانه ساختند، «و جعل لکمْ منْ جلود الْأنْعام» یعنى النطوع و الادم، «بیوتا» هى القباب و الخیام، «تسْتخفونها» تجدونها خفیفة و یخف علیکم حملها و نقلها، «یوْم ظعْنکمْ» بفتح العین قرأها حجازى و بصرى و قرأ الباقون: ظعنکم باسکان العین و هما لغتان ظعن یظعن ظعنا و ظعنا یعنى وقت خروجکم فى اسفارکم، «و یوْم إقامتکمْ» فى دیارکم و منازلکم اى لا تثقل علیکم فى الحالتین. و قیل معناه کما جعل لکم بیوتکم سکنا، «یوْم إقامتکمْ» مفسران گفتند یوم اینجا بمعنى حین است چنانک در سوره الانعام گفت: «یوْم حصاده» اى حین حصاده، و در سوره مریم گفت: «و سلام علیْه یوْم ولد و یوْم یموت»


اى حین ولد و حین یموت و حین یبعث حیا، فکذلک یوم ظعنکم و یوم اقامتکم اى حین ظعنکم و حین اقامتکم، «و منْ أصْوافها» الضائنة، «و أوْبارها» الإبل، «و أشْعارها» الماعزة، «أثاثا» متاع البیت اثاث نامى است قماش خانه را چون پلاس و جوال و توره و رسن و گلیم و کلاه و مهار و افسار و مانند آن، و سمى اثاثا لکثرتها و کل کثیر اثیث، «و متاعا» یتمتعون به، «إلى‏ حین» البلى، و قیل الى حین یعنى الى الموت.


«و الله جعل لکمْ مما خلق ظلالا» یعنى الأبنیة للسکن و الشجر للسابلة و اکنان الجبال للراعى و الصائد، «أکْنانا» جمع کن و هو ما سترک من کهف و غار، یقال لولا ظل هذه الاشیاء لم یکن للحیوان فى الارض قرار، «و جعل لکمْ سرابیل» کل ما یلبس من ثوب او درع او جوشن او غیره فهو سربال قال الله تعالى: «سرابیلهمْ منْ قطران». و قیل السربال القمیص خاصة، «تقیکم الْحر» قال قتاده یعنى قمیص الکتان. و قیل ملابس تدفع عنکم الحر و البرد و لم یذکر البرد لدلالة الحال علیه فان ما وقى من الحر فقد یقى من البرد، «و سرابیل تقیکمْ بأْسکمْ» یعنى الدروع التی تدفع عنکم شدة الطعن و الضرب و الرمى فى الحرب. قیل انما خوطبوا بما یعرفون، قال الله عز و جل: «و جعل لکمْ من الْجبال أکْنانا» و ما جعل لهم من السهل اکثر و اعظم لکنهم کانوا اصحاب جبال، و قال عز و جل: «سرابیل تقیکم الْحر» و ما یقى البرد اکثر لکنهم کانوا اصحاب حر، «کذلک یتم نعْمته علیْکمْ» درین آیات نعمتهاى خود که ایشان را داده بر ایشان شمرد، آن گه گفت چنانک این چیزها شما را آفریدم و منافع آن شما را پیدا کردم هم چنان تمام کنم هر چه شما را بدان حاجتست از نعمت دنیا اى اهل مکه، «لعلکمْ تسْلمون» تومنون و تخلصون له العبادة.


«فإنْ تولوْا فإنما علیْک الْبلاغ الْمبین» میگوید اى محمد اگر ایشان پس ازین بیان روى گردانند از اسلام و ایمان، بر تو بیش از آن نیست که رسالت ما بگزارى و آیات و معجزات که دلائل نبوت‏اند بنمایى، اگر نگروند، بر تو ملامت نیست و از کفر و جحود ایشان بر تو هیچیز نیست، قیل نسختها آیة السیف.


قوله: «یعْرفون نعْمت الله» اى الکفار یقرون بان النعم کلها من الله تعالى، «ثم ینْکرونها» باضافتها الى شفاعة الاصنام کافران مى‏دانند که نعمت همه از خداى تعالى است و آفریدگار و روزى گمار خدا است و اقرار باین مى‏دهند اما مى گویند که بشفاعت بتان این نعمت بما مى‏رسد و سپاس دارى بتان مى‏کنند، پس آن اقرار بکار نیست که آزادى و سپاس دارى منعم بآن نیست و چون شکر و آزادى با آن نیست گویى که نه الله تعالى را منعم مى‏دانند، اینست معنى انکار ایشان که رب العزه گفت: «ثم ینْکرونها و أکْثرهم الْکافرون» یعنى و کلهم الکافرون الجاحدون.


و قیل انما قال: «و أکْثرهم» لان فیهم الصبى و الموف. و قیل: «یعْرفون نعْمت الله» یعنى امر النبى (ص) انه حق ثم ینکرونها بتکذیبهم. و قیل هو قول الرجل لولا فلان لکان کذا و کذا، اهل معانى گفتند نه هر چه عامه مردم آن را نعمت شمرند آن‏ نعمتست بلکه این باختلاف طباع و تفاوت اغراض مردم بگردد و بر جمله هر چه الله تعالى آفرید از بهر مردم از چهار قسم بیرون نیست، یک قسم آنست که هم درین جهان پسندیده است و سودمند و هم در آن جهان و آن علمست و خلق نیکو، دانایى و خوش خویى و درین جهان بحقیقت نعمت اینست و همه دلها و طبع‏ها گواهى دهند که چنین است. دیگر قسم آنست که هم درین جهان زیان کارست هم در آن جهان و آن نادانیست و بدخویى که همه طبعها ازو رمیده و بنزدیک عاقلان نکوهیده.


دیگر قسم آنست که درین جهان ازو آسایش است و راحت و در آن جهان رنج و محنت و آن نعمت و زینت دنیاست و استمتاع بآن، هر چه جاهلانند آن را نعمت شمرند و عاقلان آن را بلاء و عقوبت دانند، و یشهد لذلک قوله: «فلا تعْجبْک أمْوالهمْ و لا أوْلادهمْ إنما یرید الله لیعذبهمْ بها فی الْحیاة الدنْیا» مثال این عسل است که درو زهر بود، جاهل ظاهر آن بیند، نعمت شمارد، و عاقل تعبیه آن شناسد، بلا داند.


چهارم قسم آنست که درین جهان ازو رنج است و دشخوارى و در آن جهان همه راحتست و شادى و آن طریق ریاضت و مجاهدتست و مخالفت شهوت، مرد بى حاصل و جاهل رنج نقدى بیند، بلا شمرد، باز عارف دین‏دار آن را عین نعمت شمرد که تعبیه آن بحقیقت شناسد، همچون داروى تلخ بنزدیک بیمار نقدى با رنج است، اما راحت شما و صحت در پى آنست، و این رنج در راه آن نعمت نه گرانست.


«و یوْم نبْعث» اى و انذرهم یوم نحشر، «منْ کل أمة شهیدا» یعنى الانبیاء یشهدون على الامم بما فعلوا، «ثم لا یوْذن للذین کفروا» فى الکلام و الاعتذار. و قیل لا یسمع عذرهم، «و لا همْ یسْتعْتبون» العتبى الرضا، یعنى لا یطلب منهم ان یرجعوا الى ما یرضى الله لان الآخرة لیست بدار تکلیف و لا یترکون فى الرجوع الى الدنیا فیتوبوا. و قیل «و لا همْ یسْتعْتبون» اى و لا هم یقالون، اى ان سألوا الاقالة لم یجابوا الى ذلک.


«و إذا رأى الذین ظلموا الْعذاب» اى و اذا عاین الذین کفروا عذاب الله، «فلا یخفف عنْهمْ» بالعذر، «و لا همْ ینْظرون» اى و لا هم یوخرون لانه فات وقت التوبة و بقى وقت الجزاء على الاعمال.


«و إذا رأى الذین أشْرکوا شرکاءهمْ» اوثانهم التى عبدوها من دون الله.


و قیل اضاف الشرکاء الیهم لانهم قالوا هم شرکاء الله، «قالوا ربنا هولاء شرکاونا الذین کنا ندْعوا منْ دونک» آلهة معنى آنست که رب العزه روز قیامت بتان را و بت پرستان را همه بینگیزاند و بدوزخ فرستد، کافران چون معبودان خود را بینند ایشان را بشناسند و گویند: «هولاء شرکاونا الذین کنا ندْعوا منْ دونک فألْقوْا إلیْهم الْقوْل» این القا فعل شرکا است یعنى که آن بتان جواب دهند و گویند: «إنکمْ لکاذبون» فى تسمیتنا آلهة ما دعوناکم الى عبادتنا و لا علمنا بعبادتکم ایانا شما دروغ مى‏گفتید که ما را خدایان خواندید که ما شما را بر عبادت خود نخواندیم و نه از عبادت شما خود خبر داریم و این از بهر آن گویند که ایشان جماد بودند، نه عابد را شناختند و نه از عبادت ایشان خبر داشتند، آن گه فضیحت ایشان ظاهر کرد بآنک عبادت چیزى مى‏کردند مرده، جمادى بى خبر، و روا باشد که این بر عیسى و عزیز علیهما السلام نهند، و من عبد من الملائکة لما رأوهم فى الجنة و هم فى النار قالوا هذه المقالة فاجابوهم بانکم کاذبون فى قولکم انا دعوناکم الى عبادتنا و الاشراک بالله. و هذا کقوله تعالى: «سیکْفرون بعبادتهمْ».


«و ألْقوْا إلى الله یوْمئذ السلم» روا باشد که این هم فعل شرکا بود یعنى که خویشتن را فرا دست الله دهند و ببندگى اقرار دهند گویند ما خدایان نبودیم که ما ترا بندگان بودیم، چنانک جاى دیگر گفت: «ما کان ینْبغی لنا أنْ نتخذ منْ دونک منْ أوْلیاء». و روا باشد که فعل کافران بود، آن مستکبران که در دنیا از عبادت حق سروا زدند در قیامت خویشتن را بخوارى بیوکنند و منقاد حکم الله شوند و بتان که امید بشفاعت ایشان داشتند ایشان را بکار نیایند، «و ضل عنْهمْ ما کانوا یفْترون» اى بطل ما کانوا یأملون من ان آلهتهم تشفع لهم. و قیل «و ألْقوْا إلى الله یوْمئذ السلم» اى اسلم الکفار یوم البعث حین لا ینفع کقوله: «فلمْ یک ینْفعهمْ إیمانهمْ لما رأوْا بأْسنا، «و ضل عنْهمْ ما کانوا یفْترون» اى یشرکون. یعنى ضاع سعیهم فى خدمة آلهتهم فما نفعهم.


«الذین کفروا و صدوا عنْ سبیل الله زدْناهمْ عذابا فوْق الْعذاب بما کانوا یفْسدون» اى بسبب صدهم و منعهم الناس عن الایمان و الجهاد، «زدْناهمْ عذابا فوْق الْعذاب» اى عذابا بکفرهم و عذابا بصدهم و منعهم و افسادهم و لهذا فى القرآن نظائر کقوله تعالى: «سنعذبهمْ مرتیْن» و قوله: «و لنذیقنهمْ من الْعذاب الْأدْنى‏ دون الْعذاب الْأکْبر. لهمْ فی الدنْیا خزْی و لهمْ فی الْآخرة عذاب عظیم. أغْرقوا فأدْخلوا نارا» قال عبد الله بن مسعود: «زدْناهمْ عذابا» یعنى عقارب انیابها کالنخل الطوال.


و قال ابن عباس و مقاتل: خمسة انهار من صفر مذاب کالنار تسیل من تحت العرش یعذبون بها ثلاثة على مقدار اللیل و اثنان على مقدار النهار. و قیل انهم یخرجون من حر النار الى الزمهریر فیبادرون من شدة الزمهریر الى النار. و قیل هو انهم یحملون اثقال اتباعهم کما قال تعالى: «و أثْقالا مع أثْقالهمْ» «و یوْم نبْعث فی کل أمة شهیدا علیْهمْ» یعنى نبیهم یشهد علیهم، «منْ أنْفسهمْ» یعنى من بنى آدم. و قیل من قومهم، «و جئْنا بک شهیدا على‏ هولاء» یعنى على امتک و قومک، ثم الکلام ها هنا ثم قال: «و نزلْنا علیْک الْکتاب تبْیانا لکل شیْ‏ء» مما امروا به و نهوا عنه، تبیان اسم فى معنى البیان و مثل التبیان التلقاء و لو قرئت تبیانا بفتح التاء على وزن تفعال لکان وجها لان التبیان فى معنى التبیین و لکن لم یقرأ به احد من القراء فلا یجوز القراءة به، «و هدى و رحْمة» للجمیع، «و بشْرى‏ للْمسْلمین» خاصة. و قیل هدى من الضلالة و رحمة لمن آمن به و بشارة لمن اطاع الله عز و جل.